ساراسارا، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

تمام دنیای ما سارا جون

خاطرات 23 تا 25 مهر 90

23/7/90 امروز بعد از يك هفته دوباره رفتي خونه مامان جون اينا. چون مامان جون و باباجون و خاله و خاله فرح و عمو حميد و فاطمه جون به تركيه رفته بودن. اون روز كلي ذوق كردي و كلي بازي كردي.  24/7/90 وقتي امروز از سر كار به خونه مامان جون رفتم، مامان جون گفت كه تو امروز يه چيز جديد ياد گرفتي. مي دوني چي؟ به مامان جون مي گي: " تو جون مني؟" الهي من قربونه جونت برم عزيزم.   25/7/90 امروز سارا با مامان جون و بابا جون بعد از ظهر رفت پياده روي البته به اسم پياده روي ولي در اصل رفت پارك. مامان جون تعريف مي كرد كه، بعد از اينكه بازي كرد و مي خواستيم بيايم، بهمون گفت مرسي و بوسمون كرد. هر...
28 مهر 1390

عكسهاي سارا و ايليا در شهريور90

عكسهايي از شيطنت هاي سارا و ايليا   ايليا زماني كه تازه مامانش موهاشو براش زده بود خرابكاري اين دو وروجك با حبوبات پرش شيطونها بر بالش در حالي كه موبايل ماماناشون توي دستاشونه تاب بازي با روفرشي و باز هم تاب بازي سارا در حال خوابوندن ايليا روي پاش فرار سارا از خوابيدن و اصرار ايليا   ...
10 مهر 1390

يه دختر دارم شاه نداره

 شعر مورد علاقه سارا و بابا حسين: بابا : يه دختر دارم سارا : شاه نداره   بابا : صورتي داره سارا : ماه نداره     بابا : به كس كسونش   سارا : نمي دم     بابا : به كسي نشونش   سارا : نمي دم       بابا : به كسي مي دم سارا : كه كس باشه   بابا : پيرهن تنش سارا : اطلس باشه   بابا : شاه مياد سارا : با لشكرش   بابا : شاهزاده ها سارا :دور و برش   بابا : واسه پسر سارا : كوچيكترش   بابا : آيا ...
7 مهر 1390

مامان تو ماهی؟

تازگي ها سارا كوچولو به من مي گه:"مامان تو ماهي؟" (با كلي ناز ) مامان :"دختر گلم تو ماه مني " سارا : "نه تو ماهي" دختر عزيزم ماه من تويي (اين جمله رو وقتی می خواد علاقه اش رو نشون بده به بابا حسين، عمه، خاله ، مامان جون و ... هم مي گه)     اين دختر كوچولوي نازنين گاهي هم مي گه: "مامان تو بلايي؟" منم در جوابش مي گم:"دختر تو بلايي." باز سارا مي گه:"نه تو بلايي" اين بار من مي گم:" آره دخترم من بلام و تو بلاچه اي" مي خنده و مي گه:"من بلاچه ام"   ...
6 مهر 1390

مكالمه هاي شيرين زندگي 1

  سارا ديشب اومده و به بابا حسين مي گه: " بابا جي جي بده" بابا حسين : _ سارا :"بابا جي جي بده" بابا  :"مامان به سارا جي جي بده" (چون دستش بند بود) سارا : " حسين، جي جي بده" مامان : " حسين جون" سارا :" حسين جون جي جي بده" مامان :" آفرين قربونت برم، بريم از توي يخچال انتخاب كن، جي جي ، شيركاكائو، شير موز، شير هويج و..." و سارا مثل همیشه جی جی خالی رو انتخاب کرد. ...
6 مهر 1390
1